دانلود دکلمه صوتی شعر اگر تو فارغی از حال دوستان یارا سعدی – غزل 4 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. فراغت از تو میسر نمیشود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش.
شعر اگر تو فارغی از حال دوستان یارا – غزل 4 – سعدی
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
سعدی قالب: غزل وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر اگر تو فارغی از حال دوستان یارا سعدی است. این قطعهها توسط حمیدرضا محمدی، محسن رحمتیان، محسن لیلهکوهی و سعیده تهرانینسب و فاطمه زندی خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
سمبولیسم اجتماعی در شعر معاصر فارسی
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
معنی اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمیشود ما را.
ای یار، اگر تو به حالِ دوستان نمیاندیشی، برای ما آسودگی از تو مقدور نیست. [فارغ = بی خبر و آسوده / فراغت = آسودگی و فراموشی]
معنی تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را.
اگر تو آیینهای به دست بگیری و زیبایی رخسارت را در آن بنگری، درمی یابی که چرا دوستدار تو، بی تاب و ناشکیباست. یعنی دلیل بی تابی عاشق دیدن زیباییِ چهرۀ توست.
[طلعت = صورت و رخسار]
معنی بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را.
اکنون که فصلِ بهار است، بیا تماشای باغ و صحرا را به دیکران واگذاریم و باهم بودن را به گلگشت و تماشای باغ و صحرا برتری دهیم و از بهار عاشقی لذّت ببریم.
[بگذاریم = واگذاریم و رها کنیم].
معنی به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را.
چرا آدمی باید آنقدر بیذوق باشد که به جای پرداختن به سروِ بالای معشوق به سروِ ایستاده بر لب جوی نظر افکند؟ یعنی سروِ بلتد ایستاده بر لب جوی از آنِ دیگران و سروِ قامتِ معشوق از آنِ ما.
[بالا = قد و قامت].
معنی شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را.
آن قد و قامت و رخساری که زبان گویا نمیتواند در وصفِ زیبایی و ترکیبش سخن بگوید . یا زبان قادر به توصیف و بیان زیبایی او نیست.
[شمایل = جمع شمال و شمیله است و در لغت به معنی خویها و خصلتهاست ولی در اینجا به معنی چهره، صورت، تصویر و تمثال بکار رفته است / حُسنِ ترکیب = جمال و زیبایی، صورت و اندام / نطق = سخن گفتن].
معنی که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد خطا بود که نبینند روی زیبا را.
چه کسی میگوید که نگریستن به چهرۀ زیبا، خطاست ؟ برعکس، ندیدن روی زیبا و محروم ماندن از تماشای زیبایی خطاست.
[نظر = نگاه].
معنی به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را.
سوگند به دوستی که اگر زهر از دستِ تو بنوشم، یعنی تو آن را به من بدهی. چنان با میل و اشتیاق میخورم که گویی حلواست.
[به دوستی = قسم به دوستی و مصاحبت / ذوق = چشیدن و چاشنی، لذت و شادی / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجه خاص].
معنی کسی ملامت وامق کند به نادانی
کسی ملامت وامق کند به نادانی حبیب من که ندیدست روی عذرا را.
ای محبوب من، فقط کسی که روی عذرا را ندیده است، می تواند از سرِ نادانی، وامق را به خاطرِ دوست داشتن عذرا سرزنش کند.
[ملامت = سرزنش / حبیب من = ای حبیب من و معشوق من، منادی است ولی حرف ندای آن حذف شده است / وامق و عذرا = وامق، اسم شاهزادۀ یمنی است که عاشق شاهزاده خانمی چینی به نامِ عدرا بود].
معنی گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری نگاه مینکنی آب چشم پیدا را.
گیرم که از سوز و گداز درونم آگاهی نداری و آن را نمیبینی، آیا اشک آشکارم را هم که بیانگر آتش پنهان دل است، مشاهده نمیکنی.
[گرفتن = فرض کردن، پنداشتن / آب = اشک]
معنی نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را.
ای سعدی، آیا به تو نگفتم که اگر به دلربایان یغما دل سپاری و عاشق آنان شوی، دلت غارت میشود.
[به یغما رفتن = به غرت و تاراج رفتن / دلبران یغما = دلبران غارتگر، یغما نامِ شهری است در ترکستان که به داشتن معشوقان زیبارو معروف است].
معنی هنوز با همه دردم امید درمانست
هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را.
هنوز هم با وجودِ این همه درد، از مداوا شدن امید نگسسته ام. زیرا همانطور که سرانجام، شبهای دراز پایان میپذیرد، دردِ من نیز درمان مییابد.
[آخر (اول) =پایان / آخر (دوم) = سرانجام / شب یلدا = شب اول زمستان که درازترین شبهای سال است، معمولا شبِ فراق و دوری از معشوق، به شبِ یلدا مانند میشود].
دیدگاه کاربران دربارهی غزل اگر تو فارغی از حال دوستان یارا سعدی
الهه میگوید:
«چنان به ذوق ارادت خورم که حلوارا»:
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است/به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست» الحق که سعدی استاد سخن است!
دکتر خدیجه شریفی میگوید:
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
این بیت من رو بیاد این بیت زیبای دیگر سعدی انداخت:
گفتی نظر خطاست/تو دل میبری رواست….؟
شاعر بی همتای ایران…
شخص ناشناس میگوید:
دومین یغما در بیت
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
شهری است در ترکستان ظاهراً همجوار خلخ، که زناناش به حسن جمال معروف بودند.
بیتی از خاقانی است در وصف برآمدن خورشید:
چو خاتون یغما به خلخال زر
زخرگاه خلخ برآورد سر
معنی اگر تو فارغی از حال دوستان یارا چیست؟
ای یار، اگر تو به حالِ دوستان نمیاندیشی، برای ما آسودگی از تو مقدور نیست. [فارغ = بی خبر و آسوده / فراغت = آسودگی و فراموشی]
شعر اگر تو فارغی از حال دوستان یارا اثر کیست؟
این شعر اثر سعدی شیرازی است.
- هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید – 273 - ژوئن 12, 2023
- آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود – 272 - ژوئن 12, 2023
- بخت این کند که رای تو با ما یکی شود – 271 - ژوئن 11, 2023