پوریا پلیکان
پوریا پلیکان
جهان از کار افتاده است
و آنچه از شلوغی میبینیم
فرآیندِ فساد است بر لاشهای تازه
شاعرِ اولِ جشنواره شعر ژاله اصفهانی
شاعرِ اولِ جشنواره شعر مهر و دل
برگزیده جشنواره شعر بوشهر
برگزیده جشنواره شعر دالاس
و چند جشنوارهی دیگر…
تالیف چند کتاب و مقاله در حوزهی شعر و نقد
چند ترانهی اجرا شده
انتشار شعر و مصاحبه در روزنامههای داخل و خارج
برگزاری دورههای متعدد آموزشی در حوزهی شعر، ادبیات، فلسفه و اسطورهشناسی
آن سر این جنازه را بگیر، شعر سپید، نشر شانی، سال 96
ردبخیه، شعر سپید، چاپ آمریکا (نشر سحر)، سال 99
چشمها را باید شست، نقد و تحلیل شعرهای سهراب، سال 1400
دورههای آموزشی
مجله الکترونیکی
اشعار پوریا پلیکان
ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم – شعر زخمها – پوریا پلیکان ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم همچون جنازههایی که به خاک پناه میبرند پناه بردیم به تختخوابهایمان و زخمها را با ملافههای سفید پنهان کردیم اما زخمهایمان عمیقتر شدند آنقدر که ملافهها را بلعیدند تختخوابمان را بلعیدند اتاقخوابمان را بلعیدند شروع[…]
شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان نیمی از من مردِ دیگریست مردی که دکمههای پیراهنش را باز میگذارد متلک میاندازد به پیادهرو وُ دست میکشد به اندامِ زنها مُشت میزند به دماغ هرچه پلیس مست میکند کنارِ فاحشهها گُل میکِشَد با اراذلِ اوباش وَ بالا میآورد گوشتِ زنانی که خورده را کنارِ جدولها[…]
شعر خرمشهر و زخم هایی که ادامه دارند پوریا پلیکان خمپاره خورد بازار شهر سایهبانِ میوهفروشی سوراخ شد وُ آفتاب دارد بچههایم را پلاسیده میکند. تَرکِش راه افتاده در عضلاتِ خیابان به میدان رسید خمپاره خورده میدان شهر مجسمهاش را از تکههای سُرب ساختهاند وَ این سرباز هر بار گریه کند تَرکِش میچکد روی[…]
شعر سنگینی بغضهای تو پوریا پلیکان آنقدر به نقطهای سفید خیره شدهام که سیاهی چشمهایم خاکستری شدهاند دراز کشیدهام وُ روی تنم نقاشی میکنی تنم به نقشهای بدل شده وَ مثل کتاب اطلس سنگینی جهان روی دوش من است اگر غَلت بزنم کوههایی که روی شانهام کشیدهای به زمین میخورند وُ لبپَر میشوند تو[…]
شعر سیبری پوریا پلیکان دستهای کوچک تو مثل برف لای انگشتهایم ذوب میشوند چشمهایت را نبند وقتی تو را میبوسم چشمهایت دو دریچه به ماهیست که از لای شاخهها میوزد. سفیدیِ چشمهای تو زمستان است هربار در آغوششان میافتم لرز میافتد به اندامم. صدای له شدنِ برفها در زیرِ پا سرودیست که با دندانِ[…]
شعر تابلوهای عریان پوریا پلیکان تو در تمام نقاشیهای مودیلیانی تو در تمام نقاشیهای پیکاسو _ حتی در تابلوی مودیلیانیاش _ وَ در تمام نقاشیهایی که نقاشانش را نمیشناسم حضور داشتهای مهم نیست تابلوها عریان باشند یا نباشند هم عریانیات زیباست هم بیعریانی زیباییِ تمامِ زنانی که در یک نقاشی جمع شدهاند تویی[…]
- 1
- 2