شعر از سبز به سبز سهراب سپهری

من در اين تاريكي – از سبز به سبز

  • من در اين تاريكي – شعر از سبز به سبز سهراب سپهری

     

    من در اين تاريكي

    فكر يك بره‌ي روشن هستم

    كه بيايد علف خستگي‌ام را بچرد.

    من در اين تاريكي

    امتداد تر بازوهايم را

    زير باراني مي‌بينم

    كه دعاهاي نخستين بشر را تر كرد.

    من در اين تاريكي

    در گشودم به چمن‌هاي قديم،

    به طلايي‌هايي، كه به ديوار اساطير تماشا كرديم.

    من در اين تاريكي

    ريشه‌ها را ديدم

    و براي بته‌ي نورس مرگ، آب را معني كردم.

     

    شعر از سبز به سبز سهراب سپهری به انگلیسی

    From Green To Green

    In this darkness

    I am thinking of a bright lamb

    To come and graze the grass of my weariness.

    In this darkness

    I perceive the wet extension of my arms

    In the rain

    Which wetted the Primal Prayers of Man.

    In this darkness

    I open the gate to ancient grass,

    To the golden colours which we saw on the walls of myths.

    In this darkness

    I saw roots

    And for the new-blown bush of death I defined water.

     

    پیشنهاد ویژه برای سهراب سپهری:

    شعر پشت دریاها سهراب سپهری

    شعر اهل کاشانم – صدای پای آب سهراب سپهری

    شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر ساده رنگ سهراب سپهری

    شعر نیلوفر سهراب سپهری

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    سهراب سپهری

     

    اشعار سهراب سپهری

     

    مجموعه شعر حجم سبز

     

    اینستاگرام سهراب سپهری

     

    من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «من در اين تاريكي/ فكر يك بره‌ي روشن هستم/ كه بيايد علف خستگي‌ام را بچرد.» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین سهراب سپهری که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای سهراب سپهری بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «من در اين تاريكي/ ريشه‌ها را ديدم/ و براي بته‌ي نورس مرگ، آب را معني كردم.» از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر از سبز به سبز سهراب سپهری

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر از سبز به سبز سهراب سپهری بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

    معنی شعر من در این تاریکی

    معنی و تفسیر خودتان را از شعر از سبز به سبز سهراب سپهری در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید.
    متن زیر توسط محمدرضا نوشمند نوشته شده است. انتشار این متن به معنای تایید کامل محتوای آن نیست، بلکه وب سایت شعر و مهر فضایی ست برای تبادل افکار آزاد.

    بعضی ها بعضی از خطوط این شعر را خیلی ضعیف و در سطحی پایین تر از شعرهای برجسته ی سهراب دانسته اند. شاید برای بعضی ها جمله ای مانند «من در این تاریکی، فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد» خیلی جلف یا مبتذل جلوه کند، ولی برای کسی که زبان سهراب را خوب می فهمد و سبک اش را می شناسد و این حرف و تصویر را به بقیه ی حرف ها و تصاویر این شعر پیوند می زند حرف بی ربطی که مبتدل جلوه کند وجود ندارد. خود سهراب که برای هر یک از نقاشی هایش از پیش طرحی را مد نظر داشت و رسم می کرد، بدون تردید برای هر شعرش نیز طرحی داشت که بر اساس آن واژه ها و تصاویر و جملاتش را انتخاب می کرد و در کنار هم می گذاشت. تلاش من در بررسی شعر «از سبز به سبز» این است که نشان دهم تا چه اندازه جملات و تصاویر عجیب آن در همراهی با هم معنی دار است و چه طور همین معنی داری در کنار روند آشنایی زدایی شان معرف سبک خاصی است که در آثار دیگر سهراب نیز دیده می شود. اگر سهراب چنین شعری را نگه داشت و منتشر کرد، یعنی چیزی در آن بود که او را راضی می کرد وگرنه سهراب چند هشت کتاب از نوشته هایش را پاره کرد و دور ریخت تا به چنین شعری در «حجم سبز» رسید.

     

    از سبز به سبز

    سهراب که می گوید «از سبز به سبز» می داند که خواننده اش خواهد پرسید «از کدام سبز به کدام سبز؟» به همین دلیل، سعی می کند خیلی شاعرانه پاسخ این پرسش را با شعرش فراهم کند.

    نخستین چیز سبزی که سهراب از آن می گوید آن علفی است که در بند نخست آورده است:

    من در این تاریکی

    فکر یک بره ی روشن هستم

    که بیاید علف خستگی ام را بچرد.

    «تاریکی» نشان می دهد که سهراب دارد احساس خود را در انتهای روزی که به علّتی منجر به خستگی اش شده است بیان می کند. این تاریکی تصویر و وضعیت غالب پیش روی اوست. عبارتِ «من در این تاریکی» در ابتدای هر چهار بند شعر آمده است. ادامه ی هر بند، راه رهایی از این تاریکی و یا دست کم تحمل آن است. سهراب در بند نخست می خواهد که به چیزخوبی فکر کند تا با آن خستگی اش را فراموش کند. «بره ی روشن» معرف این فکر خوب است. آدم ممکن است در هنگام خستگی به چیزهایی بیندیشد که از او گرگ می سازد، ولی خوب است که با افکار خوب، معصومانه از پس خستگی اش برآید. بره ای که آرام آرام خستگی اش را بچرد و ببرد او را آرام می کند. «علف خستگی» در واقع «زمان خستگی»اش را نشان می دهد. خستگی احساسی طبیعی در زندگی عادی انسان است. چیز بدی هم نیست به همین خاطر مانند علف سبز است. به اندازه باشد خوب است. نباید از اندازه ی طبیعی و قابل تحمل بگذرد. خستگی آدم باید به طور طبیعی برطرف شود. این کار به عهده ی «بره ی روشن» است. این بره علف را می چرد و نمی گذارد بیش تر رشد کند و آدم خسته را خسته تر کند. فکر خوبی که در هنگام خستگی باعث شود آدم این لحظات سبز زندگی را سپری کند تاریکی را برایش روشن می کند. سهراب، انگار، هنگام نوشتن این خطوط حرفی را مد نظر داشت که اغلب به کسانی گفته می شود که به دلیلی، مانند خستگی، دچار بی خوابی و بد خوابی می شوند. به آنها توصیه می شود احساس کنند که دارند گوسفندهای گله ای را یکی یکی می شمارند تا در هنگام شمارش یکباره خواب شان ببرد.

    سهراب در بند دوم به طور مستقیم به چیز سبزی اشاره نمی کند؛ می گوید:

    من در این تاریکی

    امتداد تر بازوهایم را

    زیر بارانی می بینم

    که دعاهای نخستین بشر را تر کرد.

    در حقیقت، سهراب حاصل کاری را که در روز انجام داده است سبز می بیند. «بازو» نشانه ی کار و زحمت است و «امتداد تر بازوها» حاصل کار و زحمت است. باران کار سهراب را دارد کامل می کند. او مانند کشاورزی که بذرهایش را افشانده و منتظر باران است تا به رویش آنها کمک کند منتظر تکمیل کار خود در طبیعت است. سهراب با بشر نخستین تفاوتی ندارد، برای این که دعا و خواسته اش با دعاهای نخستین بشر یکی است. او نیز مانند بشر نخستین در انتظار بارانی برای سبزی زندگی اش است.

    سهراب در بند سوم با اشاره به چمن های قدیم معنی بند دوم را بیش تر باز می کند:

    من در این تاریکی

    در گشودم به چمن های قدیم

    به طلایی هایی، که به دیدار اساطیر تماشا کردیم.

    تا یادم نرفته این را بگویم که «از سبز به سبز» همان از «نور به نور» است. در تاریکی آدم دنبال روزنه ی نوری می گردد. پنجره ای را باز می کند تا نور بیاید. دری را باز می کند تا به جایی برود که نور است. چمن های قدیم که سبزند هنوز دارای نورند. «طلایی» یعنی به رنگ نور. واژه ی «طلا» روی ارزش نور تأکید می کند. «اساطیر» بیانگر این حقیقت است که این وابستگی به نور و سبزی همیشگی بوده و اتصال به آن موجب جاودانگی است. کسی که ریشه اش در نور و همیشه سبز باشد در مرگ نیز با نور خواهد بود. دچار نوعی زندگی سبز جدید می شود.

     

    من در این تاریکی

    ریشه ها را دیدم

    و برای بته ی نورس مرگ، آب را معنی کردم.

     

    سهراب ریشه های چه چیز را دید؟ منظورش از «بته ی نورس مرگ» چیست؟ اگر ریشه ها را به «بته ی نورس مرگ» و هر دو را به آنچه که در بررسی بند نخست آمده است ربط بدهیم می توانیم به این نتیجه برسیم که آن ریشه ها در واقع ریشه های این «بته ی نورس مرگ» است، و خود «بته ی نورس مرگ» همان «خواب» است. سهراب به زبان خودش می گوید که خواب مرگ کوتاه است و مرگ خواب بلند. بنابر این، سهراب از بیداری سبز به خواب سبز می رسد، همان طوری که همه سرانجام از زندگی سبز به مرگ سبز می رسند. سبز رنگ مشترک زندگی و مرگ است و نشان می دهد این دو چندان تفاوت اساسی نسبت به یکدیگر ندارند و از هم جدا نیستند. با هم هستند و از پی هم می آیند. مرگ زندگی را کامل می کند، و زندگی مرگ را. برای همین است که «اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می گشت.»

    جالب است که با کمی دقت در ارتباط بند نخست و بند پایانی می توانیم به این نتیجه برسیم که «بته ی نورس مرگ» همان «بره ی روشن» است که باید بیاید و علف خستگی سهراب را بچرد و ببرد. خواب خستگی کار روزانه را با خود می برد، و مرگ بخش مکمل زندگی است تا زندگی خسته کننده نباشد. در مرگ نیز نوعی نور و استعداد رشد وجود دارد که آن را از بته ی نورس به گیاه بالغ می رساند. در درون زندگی، مرگ به صورت های متفاوت مانند خواب همچون بته ای نو رس خود را می نمایاند، و سرانجام به صورت خوابی بزرگ تر با رؤیایی باورنکردنی تر نمو می کند. مرگ این چنین در تاریکی این زندگی رشد می کند. « معنی کردن آب برای بته ی نورس مرگ» به معنی آبیاری مرگ و کمک به رشد آن و در نهایت پذیرش آن است. مجال رشد به مرگ دادن یعنی با دید مثبت به آن نگاه کردن.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»