سر بی سرور ما را ز چه سامانی نیست – شعر مهتاب خزان سیمین بهبهانی
سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نیست؟
شب بی اختر ما را ز چه پایانی نیست؟
ترسم آن روز به بالین من آرند طبیب
که من و درد مرا فرصت درمانی نیست
دانم ای پرتو خورشید، بتابی بر من
روزگاری که مرا گوشهٔ ویرانی نیست
آسمان در افق آمیخت به کوتاهی ی خاک
با من آمیختنت مشکل ِ چندانی نیست
همچو مهتاب خزانم که به بزم شب من
جز گل ریخته و شاخهٔ عریانی نیست
ننگ بادت ز چنین دامن نیلی، ای کوه!
رو سفیدم که مرا همچو تو دامانی نیست
غم نیامد که به رخساره فشانم اشکی
گوهر از موج مجویید چو توفانی نیست
کشتزار از ستم باد پریشان شد و گفت
به پریشانی ی ِ ما جمع پریشانی نیست
عشق ِ یغماگر خود را به دل ما بفرست
خانهٔ سوخته را حاجب و دربانی نیست
گر بگویم که به جان آمدم از دوری ی ِ دوست
خود محال است، که بی دوست مرا جانی نیست…
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
مرا نمیتوان شناخت – تو را نمیتوان شناخت
سروبالایی به صحرا میرود – 267
بررسی نگاه پدیدارشناسانۀ شاعر معاصر
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
بیوگرافی سیمین بهبهانیتلگرام سیمین بهبهانی
اینستاگرام سیمین بهبهانی
سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نیست؟
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نیست؟ شب بی اختر ما را ز چه پایانی نیست؟ ترسم آن روز به بالین من آرند طبیب که من و درد مرا فرصت درمانی نیست» آیا با این بیت ها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین سیمین بهبهانی که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این بیت ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای سیمین بهبهانی بودید، این شعرر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای بیت های پایانی یعنی : «عشق ِ یغماگر خود را به دل ما بفرست خانهٔ سوخته را حاجب و دربانی نیست گر بگویم که به جان آمدم از دوری ی ِ دوست خود محال است، که بی دوست مرا جانی نیست…» از چه بیت هایی استفاده میکردید؟
دیدگاه شما برای شعر مهتاب خزان سیمین بهبهانی
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر مهتاب خزان سیمین بهبهانی بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
- گر آخرین فریب تو ای زندگی نبود – آخرین فریب - اکتبر 1, 2023
- در خواب های تیره ی افیونی ام شبی – همزاد - اکتبر 1, 2023
- آن در گشوده شد – دو در - اکتبر 1, 2023
