
دکلمه صوتی دریاب که از روح جدا خواهی رفت – رباعی 36 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی. در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت می نوش ندانی از کجا آمدهای.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد. از ابتدا انگار به گونهای شاعر میخواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد میماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» میشناسند.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
دریاب که از روح جدا خواهی رفت صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «دریاب که از روح جدا خواهی رفت» از خیام است. این قطعهها توسط زهرا بهمنی و داوود ملک زاده خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
تفسیر فلسفی دریاب که از روح جدا خواهی رفت
تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش، ندانی از کجا آمدهای
خوش باش، ندانی به کجا خواهی رفت
نکتۀ نغزی که در نگاه اول در این رباعی جلب توجه میکند این است که در آن، رابطه میان روح و جسم در لحظۀ مرگ باژگون توصیف شده است، یعنی برعکس آنچه همیشه گفته میشود که روح از جسم جدا میشود، بیان شده است که جسم از روح جدا خواهد شد، و بهنوعی در قالب تصویرپردازیای شاعرانه، روح قائم به جسم معرفی شده، یا لااقل از تعبیر کنایی و هجوآمیز شاعر اینگونه میتوان برداشت کرد. باید توجه کرد که خیام در بسیاری مواضع، از تصویرپردازیهایی کنایی و طنزآمیز استفاده میکند که آنها را ضرورتاً نمیتوان بازنمایندۀ عقاید و اندیشههایی نظاممند فلسفی او دانست.
آنچه که مایۀ آگاهی و خودآگاهی شخص در مدت حیات است، روح و روان او است، و تعریف دیگری از مرگ همانا خاموشی این وجه از هویت بشری است. شاعر در مقام یک انسان خردگرا و واقعنگر، در باب هر آنچه که نمیتوان نسبت به آن بینشی یقینی و استوار کسب کرد، سکوت کرده، و نسبت به آنچه «اسرار» خوانده است مشیی بیطرف اختیار کرده. به عبارتی دیگر، او سخنان موهوم را اساساً حتی شایستۀ رد نیز نمیداند، و برای موضوعات قابل رد (ابطالپذیر) نیز جایگاهی را در مقام شناخت و بررسی و پژوهش قائل است. اما چیزهایی که به موضوعاتی فراسوی مرزهای عالم واقع و حواس انسان مربوط میشوند، دیگر به هیچ رو قابل بررسی و تأمّل نیستند، چرا که در این وضعیت، در باب چیزهایی به ارایه توصیفاتی قابل درک برای حواس زمینی اقدام کردهاند، که توصیفکنندگان خود آنها را فراسوی جهان واقع میدانند. در حقیقت، اساساً برای شاعر توصیف اقلیمهای فرا-مادی و فرا-واقعی با استفاده از عناصری که با حواس ظاهری و مادی ما در جهان واقع شکل گرفته است، امری محال و ناشدنی مینماید، و او تنها واکنش مؤثر و خردمندانه نسبت به یک چنین مابعدالطبیعه فراجهانیای را بیتفاوتی و نادیده انگاشته میداند. او شیوۀ درست مواجهه با واقعیت مهیب هستی را نه در اتخاذ کردن امیدهای فراجهانی، که به واسطۀ خوشباشیهای مادی اینجهانی که عاری از هرگونه وهم بینشی است معرفی میکند. آنچه که در این دعوتها به خوشباشی و مستی جلب نظر میکند این است که او تمامی آنها را در عالم واقع قابل دسترس میداند و به هیچ وجه ماهیتی غیر قابل دسترس و فراجهانی که در قالب فراغ عارفانه در ادبیات تصوف بیان شده، برای آنها تعریف نمیکند. این آن وجه خردگرایانه و واقعنگر نهفته در جهانبینی خیام است که آن را از تعبیرات صوفیانه متمایز میگرداند.
مستی و خوشباشی خیامی نقد است و در دسترس، و در آن شائبه هیچگونه باژگونی آگاهانۀ واقعیت وجود ندارد. در این وضعیت، فرد به طرزی کاملاً آگاهانه ماهیت هراسناک وجود را در مییابد، و چارۀ آن را فراموشی و وهمی باژگونه از واقعیت موجود که مستلزم پذیرش آگاهانه هیچگونه سخن غیرخردمندانه نیست میداند. در شادی و مستی خیامی، سخن از فراغ و دوری نیست، چون بر اساس واقعت بنا نهاده شده و برآمده از امری اینجهانی است. اما در مستیها و شادیهای برآمده از پذیرش آگاهانه موضوعات فرا-واقعی و موهوم، معمولاً با مسأله فراغ روبهرو هستیم که خود آفریننده حالات بیم و امید است، و نوع دیگری از تفسیر وهمآمیز ذهنی هستی را در مواجهه با ماهیت هراسناک آن در پی دارد. اما در حالت اخیر، دایرۀ خرد به مفاهیم خارج از اقلیم واقعیت آلوده میگردد، و این آن جنبهای است که برای خرد خیامی قابل پذیرش نیست و مستی او را از مستی موهوم مابعدالطبیعی جدا میکند.
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
دیدگاه کاربران دربارهی دریاب که از روح جدا خواهی رفت خیام
امین می گوید:
فرهاد بزرگوار البته شما دانا و برازنده هستی و من در تو بزرگواری می بینم ولی ایستادگی به خود و یا قایم به ذات بودن جسم را هیچ کس ندیده ام از گذشتگان بگوید . بنا بر نگرش بیشتر حکیمانمان این روان است که کار هر جنبنده ای را اداره می کند . و گر نه جسم مرده را همه می بینند که می پوسد و می فرساید . ولی کسی نمی شناسیم که پاشیدگی و پراشیدگی روان کسی را گزارش کرده باشد و فردید روانپزشکان از روان پریشی از میان رفتن روان نیست . اینکه در قران مجید هم برای جنبنده یا به عربی دواب و دائب واژه آمده است نیز داستان از این دارد که روح بر هر جنبنده ای چیرگی دارد . البته از میان کسانی هستند که دامنه روح داشتن را به بربستگان و جمادات هم می کشانند.
فرهاد می گوید:
امین کیخای فرزانه، همانگونه که فرمودید کسی از بزرگان قدیم در باره قائم به ذات بودن جسم چیزی نگفته است. و شاید نسبت “قاثم به ذات” بودن جسم به این گفته خیام اندکی مبالغه آمیز باشد، اما اگر نیک بنگرید، میبینید خیام دارد با جسمی سخن میگوید که از روح جدا شده است، و نه روحی که از جسم جدا شده است. و این گفتار، قائم به دات بودن جسم را تداعی میکند.
به هر روی، چندان مشخص نیست منظور از روح چه میباشد. حتا قرآن هم توضیحی نمیدهد: “یسئلونک عن الروح، قل ان روح من امر ربی” از تو درباره روح میپرسند، بگو روح از امور پروردگار من است.
مهدی می گوید:
به نظر من خیام در دیگر رباعیاتش آدمی را همین جسم پنداشته که در اثر ترکیب چهار عنصر به این شکل درامده است،در یکی از رباعیات میگوید که اصل تن تو گردی و نسیمی وغباری ودمی است. اصلا این عالم ماده هم که برای ما ملموس است خودش هم حقیقتا معلوم نیست که چه چیزی است، آنوقت ما میخواهیم پی به چیزی ببریم که هیچ گونه حسی از حواس پنجگانه نمیتواند آن را درک کند و بعد رابطه این روح و جسم معلوم نیست، آیا تا به حال از خود سوال کرده اید اگر عالم ماده از عالم معنویات یا خدا جداست پس این عالم ماده از کجا آمده ، آیا قدیم است یا حادث است، اگر قدیم است که احتیاجی به خالق ندارد و اگر حادث است آیا از هیچ بوجود آمده یا این جهان همان خداست که به این شکل تکامل یافته است.
شعر دریاب که از روح جدا خواهی رفت اثر کیست؟
اثر خیام است.
معنی دریاب که از روح جدا خواهی رفت چیست؟
- گویند مرا که دوزخی باشد مست – 42 - بهمن 4, 1401
- گویند کسان بهشت با حور خوش است – 41 - بهمن 3, 1401
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست – 40 - بهمن 3, 1401