آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

شعر آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر _ ادیب الممالک  ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور   آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر   گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و[…]

چو دلها را بتان کاشانه کردند

چو دلها را بتان کاشانه کردند

شعر چو دلها را بتان کاشانه کردند _ ادیب الممالک  تضمین غزل زمان آقای سفیرالعارفین در مدح جلال الدین محمد مجدالاشراف   چو دلها را بتان کاشانه کردند در اشگ از بصرها دانه کردند   سر زلف پریشان شانه کردند زمان را در جهان افسانه کردند   مکان او را در این ویرانه کردند چو[…]

قدم گذار به دیوان عالی و بشناس

قدم گذار به دیوان عالی و بشناس

شعر قدم گذار به دیوان عالی و بشناس _ ادیب الممالک    قدم گذار به دیوان عالی و بشناس که کیست آنکه به کرسی نشسته چون نسناس   بگرد وی بنگر چند تن خدا نشناس مگو که چرخ عجب مهره ای فکنده بطاس   که چرخ سفله بسی خوارها نموده عزیز نظر نما بنگر صورت[…]

سال نهمین است که این ملت بیدار

سال نهمین است که این ملت بیدار

شعر سال نهمین است که این ملت بیدار _ ادیب الممالک    سال نهمین است که این ملت بیدار با خون خود آمد بحق خویش خریدار   شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار پوشید بتن خلعت نو سرو و سپیدار   زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار تا در قدمش جان گرامی بسپارند[…]

برخیز شتربانا بربند کجاوه

برخیز شتربانا بربند کجاوه

شعر برخیز شتربانا بربند کجاوه _ ادیب الممالک    برخیز شتربانا بربند کجاوه کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه   در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه   بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه   وز سینه ام آتشکده پارس نمودار[…]

شبی در محفلی با آه و سوزی

شبی در محفلی با آه و سوزی

شعر شبی در محفلی با آه و سوزی _ ملک الشعرا بهار  تضمین قطعهٔ سعدی   شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره‌دوزی   چنین می گفت با پیر عجوزی گلی خوش بوی در حمام روزی   رسید از دست محبوبی به‌دستم   گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم[…]

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست

شعر سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست _ ملک الشعرا بهار  سعدی   سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست   یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست هیچم ار نیست‌، تمنای توام باری هست   «‌مشنو ای‌دوست که غیراز تو مرا یاری هست یا شب[…]

امروز خدایگان عالم

امروز خدایگان عالم _ مولودیه

شعر امروز خدایگان عالم _ مولودیه _ ملک الشعرا بهار    امروز خدایگان عالم بر فرق نهاد تاج لولاک   امروز شنید گوش خاتم لولاک لما خلقت الافلاک   امروز ز شرق‌، اسم اعظم مهر ازلی بتافت بر خاک   امروز ازین خجسته مقدم ارکان وجود شد مشید   امروز خدای با جهان کرد لطفی[…]

ای مایهٔ عزت ای سعادت‌!

ای مایهٔ عزت ای سعادت‌! _ ای سعادت

شعر ای مایهٔ عزت ای سعادت‌! _ ای سعادت _ ملک الشعرا بهار   انسان‌: ای مایهٔ عزت ای سعادت‌! از بهر خدا بگو کجایی   ماراست به تو بسی ارادات چونست که نزد ما نیایی   رسم است ز خستگان عیادت   شد خطه مغرب از تو پر نور ای چشمهٔ نور کردگاری  […]

ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟

ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟

شعر ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟ _ ملک الشعرا بهار  تا کی و تا چند؟   ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟ بدگمان‌ و دو دل و سر به گریبان‌ تا چند   کشور دارا، نادار و پریشان تا چند؟ گنج کیخسرو در چنگ رضاخان‌ تا چند   ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟   … …   … …[…]

ای گلبن زرد نیم مرده

ای گلبن زرد نیم مرده

شعر ای گلبن زرد نیم مرده _ ملک الشعرا بهار  کهنه شش هزار ساله   ای گلبن زرد نیم مرده وی باغچهٔ خزان رسیده   ای بلبل داغ دل شمرده وی لالهٔ زار داغ دیده   ای سبزهٔ چهرهٔ زردکرده صد تیرگی از خزان کشیده   وی کام دل از چمن نبرده وی طعنه ز[…]

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

شعر چه ذلت‌ها کشید این ملت زار _ ملک الشعرا بهار  جمهوری نامه   چه ذلت‌ها کشید این ملت زار دریغ از راه دور و رنج بسیار   ترقی اندرین کشور محال است که در این مملکت قحط‌الرجال است   خرابی‌از جنوب و از شمال است بر این مخلوق آزادی وبال است   بباید پرده[…]

وری -‌ایران چو بود عزت احرار

جمهوری -‌ایران چو بود عزت احرار

شعر جمهوری -‌ایران چو بود عزت احرار _ ملک الشعرا بهار مسمط موشح (در دو معنای متضاد: در ظاهر موافقت با جمهوری، از برداشتن کلمات اول سه مصرع اول هر بند با مصرع چهارم غزلی در مخالفت)   وری -‌ایران چو بود عزت احرار سردار سپه مایهٔ -‌حیثیت احرار   ننگ‌است – که‌ننگین شود این[…]

مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم

مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم

شعر مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم _ ملک الشعرا بهار  اعلان جنگ   مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم داد دیشب به مه روزه یک اولتیماتوم   گفت بایکوت‌ا عمومی را بر دار زخم در خمخانه کن آزاد به روی مردم   هم خود از ملک ده استعفا تا پاس نهم ورنه ار پاس[…]

هان ای ایرانیان‌! ایران اندر بلاست

هان ای ایرانیان‌! ایران اندر بلاست

شعر هان ای ایرانیان‌! ایران اندر بلاست _ ملک الشعرا بهار  ایران مال شماست   هان ای ایرانیان‌! ایران اندر بلاست مملکت داریوش دستخوش نیکلاست   مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست   برادران رشید! این همه سستی چراست ایران مال شماست‌، ایران مال شماست   به کین اسلام[…]

مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است

مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است

شعر مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است _ ملک الشعرا بهار  وطن در خطر است   مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است مرغکان نوحه برآرید چمن درخطر است   چمن از غلغلهٔ زاغ و زغن در خطر است سنبل وسوسن و ریحان وسمن درخطر است   بلبل شیفتهٔ خوب[…]

چار ماه است که مهمل شده کار بلدی

چار ماه است که مهمل شده کار بلدی

شعر چار ماه است که مهمل شده کار بلدی _ ملک الشعرا بهار  بلدی   چار ماه است که مهمل شده کار بلدی آخر این قوم ندادند قرار بلدی   گشته از غصه و غم زرد عذار بلدی خفته در خاک عدم جسم نزار بلدی   نرود فاتحه خوانی به مزار بلدی آه و صد[…]

شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است

شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است

شعر شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است _ ملک الشعرا بهار  حسین (‌ع‌)   شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است   به هجران و وصل دوست‌، دل و تن مرکب است دل از وصل در نشاط‌، تن از[…]

مژده که روی خدا ز پرده برآمد

مژده که روی خدا ز پرده برآمد

شعر مژده که روی خدا ز پرده برآمد _ ملک الشعرا بهار  در منقبت حضرت حجة (‌ع‌)   مژده که روی خدا ز پرده برآمد آیت داور به خلق جلوه گر آمد   بی‌خبران را ز فیض کل خبر آمد مظهرکل در لباس جزء درآمد   معنی واجب گرفت صورت امکان   شعشعه گسترد جلوهٔ[…]

هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو

هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو

شعر هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو _ ملک الشعرا بهار  امان از من و تو   هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو یا چه کردیم بهم‌، جان برادر من و تو   سعی کردیم به وبرانی کشور من و تو رو، که اف بر تو و[…]

فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح

فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح

شعر فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح _ ملک الشعرا بهار  تهنیت فتح آذربایجان   فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح وصاح دیک‌الصباح‌، فقم لاجل‌الصبوح   زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح   نیرو بخشای تن‌، راحت‌افزای روح نه‌ جان که انباز جان‌، نه‌ خون که‌ همرنگ خون  […]

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

شعر شاه نو بر تختگه ماوا گرفت _ ملک الشعرا بهار  کار ما بالا گرفت‌!   شاه نو بر تختگه ماوا گرفت بار دیگر حق به مرکز جا گرفت   بار دیگر کار ما بالا گرفت آتش اندر خصم بی‌پروا گرفت   مجلس سرگشته از نو پا گرفت   کام مفسد مظهر خمیازه شد شهر[…]

مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار

مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار

شعر مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار _ ملک الشعرا بهار  فتح تهران   مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار مژدهٔ فتح‌الفتوح داد به ما کردگار   حق در رحمت گشود بر دل امیدوار فتح به ما شد قرین‌، بخت به ما گشت‌ یار   ناصر ملت نمود فتحی بس نامدار[…]

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

شعر پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود _ ملک الشعرا بهار پند سعدی   پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود که از این کار جز ادبار نگردد مشهود   جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود «‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»   «‌هر که این هر دو ندارد عدمش به ز[…]

ای نگار روحانی‌، خیز و پرده بالا زن

ای نگار روحانی‌، خیز و پرده بالا زن

شعر ای نگار روحانی‌، خیز و پرده بالا زن _ ملک الشعرا بهار  در مدح امیرمؤمنان (‌ع‌)   ای نگار روحانی‌، خیز و پرده بالا زن در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن   در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن   تا ز خود شوی[…]

زال زمستان‌ گریخت از دم بهمن

زال زمستان‌ گریخت از دم بهمن

شعر زال زمستان‌ گریخت از دم بهمن _ ملک الشعرا بهار  شکوه   زال زمستان‌ گریخت از دم بهمن آمد اسفند مه به فر تهمتن   خور به‌فلک ‌تافت‌ همچو رای ‌پشوتن آتش زردشت دی فسرد به گلشن   سبزه چو گشتاسب خیمه زد به گلستان   قائد نوروز چتر آینه گون زد ماه سفندار[…]

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

شعر انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور _ ملک الشعرا بهار  خمریه   انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور   چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور   برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور واراست ز خوارزم[…]