هر‌ که در من است پرنده است.

هر‌ که در من است پرنده است – در ستایش رَحِم

هر‌ که در من است پرنده است – شعر در ستایش رَحِم – آن سکستون   هر‌ که در من است پرنده است. بالهایم را به هم می‌کوبم. می‌خواستند تنم را بشکافند و ترا بیرون بکشند اما این کار را نخواهند کرد. می‌گفتند بی‌اندازه تهی هستی اما نیستی. می‌گفتند مریضی و می‌میری اما اشتباه می‌کردند.[…]

شهر وجود ندارد

شهر وجود ندارد – شب پر ستاره

شهر وجود ندارد – شعر شب پر ستاره – آن سکستون   این باعث نمی‌شود نیاز عجیبی حس نکنم به، خوب فکر کنم ناچارم اسمش را به زبان بیاورم، به دین.  برای همین شبها بیرون می‌روم و ستاره‌ها را نقاشی می‌کنم. وینست ون گوگ، از نامه‌ای به برادرش شهر وجود ندارد فقط آن دورها درخت[…]

یک دسته نامه دارم

یک دسته نامه دارم – اختراع خداحافظی

یک دسته نامه دارم – شعر اختراع خداحافظی – آن سکستون   یک دسته نامه دارم یک دسته خاطره می‌شد چشم هر دو را در‌آورم می‌شد مثل پیشبندی چل‌تکه آنها را به تن کنم می شد بیاندازمشان در لباسشویی، بعد در خشک‌کن تا شاید درد مثل چرک از آنها جدا می‌شد و روی آب می‌ایستاد[…]

از این بالا، از این آشیانه کلاغ، می بینم

از این بالا، از این آشیانه کلاغ، می بینم – به شما ربطی ندارد

از این بالا، از این آشیانه کلاغ، می بینم – شعر به شما ربطی ندارد – ان سکستون   از این بالا از این آشیانه کلاغ می بینم تجمع گروهی اندک را همشهریان من جمع نشوید اینجا خبری نیست نمایشی در کار نیست من مشغول مردن ام هستم خبری جز این سه سر خمیده نیست[…]

برای نوشتن آخرین کلماتم

برای نوشتن آخرین کلماتم

برای نوشتن آخرین کلماتم – ان سکستون   برای نوشتن آخرین کلماتم آن ها که فقط برای تواند، آن ها را در یخدان می گذارم جای امنی کنار نوشیدنی ها و گوجه فرنگی ها و شاید آن ها آخرین کلمات باشند نامه های قدیمیِ ذوب شده به شکل زنبوری سیاه در می آیند تن پوش[…]

همه چیز اینجا زرد است و سبز

همه چیز اینجا زرد است و سبز – عصر بهار

همه چیز اینجا زرد است و سبز – شعر عصر بهار – آن سکستون   همه چیز اینجا زرد است و سبز. به صدای گلویش گوش کن، به صدای پوست زمین، به صدای خشک و استخوانی جیک جیک که مثل تابلوی تبلیغات خاموش و روشن می‌شود. جانوران کوچک جنگل نقاب مرگ را با خود به[…]

شاید که زمین معلق است در هوا

شاید که زمین معلق است در هوا – شاعر جهالت

شاید که زمین معلق است در هوا – شعر شاعر جهالت – آن سکستون   شاید که زمین معلق است در هوا، نمی‌دانم من. شاید ستاره‌ها برش‌های کاغذی کوچکی هستند که قیچی غول پیکری بریده باشدشان، نمی‌دانم من. شاید که ماه اشکی ست در آسمان، نمی‌دانم من. و شاید خداوند آوایی‌ست ژرف، که ناشنوایی شنیده[…]

برای من تاسف نخورید

برای من تاسف نخورید

شعر برای من تاسف نخورید – چارلز بوکوفسکی   برای من تاسف نخورید چون لیاقت زندگی کردن را دارم و راضی ام ناراحت آدم هایی باشید که به خودشان می پیچند و از همه چیز شاکی اند آن ها که روش زندگی شان را مثل مبلمان خانه دائم عوض می کنند همینطور دوستان و رفتارشان[…]

هوای خوب مثل زن خوب است

هوای خوب مثل زن خوب است – زن و مرد

هوای خوب مثل زن خوب است – شعر زن و مرد – چارلز بوکوفسکی   هوای خوب مثل زن خوب است همیشه نیست زمانی که هم است دیرپا نیست مرد اما پایدار تر است اگر بد باشد می تواند مدت ها بد بماند و اگر خوب باشد به این زودی بد نمی شود اما زن[…]

زمانی که برای خود مشروب میریختم

زمانی که برای خود مشروب میریختم – مشکل مشروبات الکلی

زمانی که برای خود مشروب میریختم – مشکل مشروبات الکلی – چارلز بوکوفسکی   زمانی که برای خود مشروب میریختم ، اندیشیدم که مشکل مشروبات الکلی در این است زمانی که اتفاق بدی میفتد مینوشی تا فراموش کنی زمانی که اتفاق خوبی میفتد مینوشی تا جشن بگیری و زمانی که هیچ اتفاقی نیفتاده مینوشی تا[…]

با وجود همه چیز اگر از درونت فوران نمیکند

با وجود همه چیز اگر از درونت فوران نمیکند – نویسنده

با وجود همه چیز اگر از درونت فوران نمیکند – شعر نویسنده – چارلز بوکوفسکی   با وجود همه چیز اگر از درونت فوران نمیکند ننویس برادر من مگر اینکه همینطوری بی دعوت از اعماق وجودت بیاید و از قلبت و از ذهنت و از دهانت وگرنه ننویس خواهر من اگر باید ساعت‌ها بنشینی خیره[…]

یکی از بهترین سطرهای لورکا این است

یکی از بهترین سطرهای لورکا این است

شعر یکی از بهترین سطرهای لورکا این است – چارلز بوکوفسکی   یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: “رنج، همیشه رنج …” زمانی که سوسکی را می‌کُشی یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری یا صبح بیدار می‌شوی که خورشید را ببینی به این سطر فکر کن. مترجم : سینا کمال ابادی پیشنهاد ویژه برای[…]

در کنار کشتارگاه، مشروب فروشی‌ ای بود

در کنار کشتارگاه، مشروب فروشی‌ ای بود – ارواح حیوانات مرده

در کنار کشتارگاه، مشروب فروشی‌ ای بود – شعر ارواح حیوانات مرده – چارلز بوکوفسکی   در کنار کشتارگاه، مشروب فروشی‌ ای بود که من آنجا می‌نشستم و غروب آفتاب را از پنجره‌اش نگاه می‌کردم، پنجره‌ای که مشرف بود به محوطه‌ای پر از علف‌های خشک بلند. من هیچ‌گاه بعد از کار همراه بقیه در کارخانه[…]

از روی تختم میبینم

از روی تختم میبینم – شمارش

از روی تختم میبینم – شعر شمارش – چارلز بوکوفسکی   از روی تختم میبینم سه پرنده را که روی یک کابل تلفن نشسته‌اند. یکی می‌پرد و پرواز می‌‌کند. و بعد یکی دیگر از آنها. یکیشان مانده، این یکی هم می‌رود. ماشین تحریرم عین سنگ قبر خاموش و آرام و من به نظاره گر پرندگان تنزل پیدا[…]

وقتی حوصله‌ ات از خودت سر رفت

وقتی حوصله‌ ات از خودت سر رفت – دل های تنها

وقتی حوصله‌ ات از خودت سر رفت – شعر دل های تنها – چارلز بوکوفسکی   وقتی حوصله‌ ات از خودت سر رفت دیگه خوب می‌دونی دیگرون هم حوصله‌ات رو ندارن یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی پشت تلفن، تو اداره پست اداره، سر میز غذاخوری آدمای خسته‌کننده با داستان‌های خسته‌کننده: این‌که چطوری نیروهای[…]

شصت و چهار روز و شب در آن مکان

شصت و چهار روز و شب در آن مکان – خدایان نقشه خود را دارند

شصت و چهار روز و شب در آن مکان – شعر خدایان نقشه خود را دارند – چارلز بوکوفسکی   شصت و چهار روز و شب در آن مکان. شیمی درمانی، آنتی‌بیوتیک، جریان خون در کاتتر. سرطان خون. کی؟ من؟ در هفتاد و دو سالگی این فکر احمقانه را داشتم که با آرامش در حین[…]

سالمندان را دوست داشتم

سالمندان را دوست داشتم

شعر سالمندان را دوست داشتم  – چارلز بوکوفسکی   سالمندان را دوست داشتم اما سالمندی را نه پیری همه چیز را از آدم میگرفت از حافظه گرفته تا قوای جنسی میدانی که دیگر آخر خطی فعل هایت همه ماضی میشوند تقریبا مانند میزبانی هستی که دوست دارد آزاد باشد اما در عین حال میداند که[…]

تموم هم سایه ها فکر می کنن ما دیوانه ایم

تموم هم سایه ها فکر می کنن ما دیوانه ایم – دیوانه

تموم هم سایه ها فکر می کنن ما دیوانه ایم – شعر دیوانه – چارلز بوکوفسکی   تمومِ هم سایه ها فکر می کنن ما دیوانه ایم ما هم فکر می کنیم اونا دیوونه ان هم ما و هم اونا درست فکر می کنیم   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: یک جام شراب صد دل و[…]

ون گوگ گوشش رو برید به یه جنده هدیه ش داد

ون گوگ گوشش رو برید به یه جنده هدیه ش داد – آفرینش ون گوگ

ون گوگ گوشش رو برید به یه جنده هدیه ش داد – آفرینش ون گوگ – چارلز بوکوفسکی   ون گوگ گوشش رو برید به یه جنده هدیه ش داد اونم چندشش شد پرتش کرد رو زمین ـ هی وَن جنده ها پول می خوان نه گوش به گمونم واسه همین نقاش بزرگی بودی چون[…]

باید باور کنیم

باید باور کنیم – دیر آمدن

باید باور کنیم – شعر دیر آمدن – چارلز بوکوفسکی   باید باور کنیم تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست چیزهای بدتری هم هست روزهای خسته‌ای که در خلوت خانه پیر می شوی و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است تازه تازه پی می بریم که تنهایی تلخ ترین بلای بودن نیست[…]

بازوهای تان را نمی خواهم

بازوهای تان را نمی خواهم – بگذاریم همه چیز همینطور بماند

بازوهای تان را نمی خواهم – شعر بگذاریم همه چیز همینطور بماند – چارلز بوکوفسکی   بازوهای تان را نمی خواهم شانه هایتان را نمی خواهم من خودم را دارم شما خودتان را دارید بگذاریم همه چیز همین طور بماند من در خانه ای قدیمی زندگی می کنم جایی که هیچ چیز فریاد پیروزی سر[…]

چیزهایی هستند که می‌توانند مرا له کنند

چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند – لطفا با من گریه کن

چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند – شعر لطفا با من گریه کن – چارلز بوکوفسکی   چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند مثل صورت‌های بی‌روح مثل پاکت‌ها مثل کلوچه‌ها مثل زن‌های اجیر شده مثل کشورهایی که ادعای عدالت می‌کنند مثل آخرین بوسه و اولین بوسه، مثل دست‌هایی که زمانی عاشق تو بودند[…]

تقریباً صبح است

تقریباً صبح است – زندگی برای هدر دادن

تقریباً صبح است – شعر زندگی برای هدر دادن – چارلز بوکوفسکی   تقریباً صبح است توکاها روی کابل تلفن منتظرند و من راس ساعت ۶ صبح ساندویچ فراموش شده‌ی دیروز را می‌خورم صبح آرام روز یکشنبه یک لنگه کفشم یک گوشه‌ی اتاق راست ایستاده و لنگه‌ی دیگر به پهلو افتاده است بله، بعضی زندگی‌ها[…]

هر چقدر هم که بگوییم مردها فلان

هر چقدر هم که بگوییم مردها فلان – چارلز بوکوفسکی

شعر هر چقدر هم که بگوییم مردها فلان – چارلز بوکوفسکی   هر چقدر هم که بگوییم مردها فلان زن ها فلان یا تنهایی خوب است و دنیا زشت است آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: این اهل قبور خاک گشتند و غبار – 104 شتر حیوان صبوری است[…]

عوض کردن مدام کانالای تلویزیون

عوض کردن مدام کانالای تلویزیون – مردمای من کجا رفتن

عوض کردن مدام کانالای تلویزیون – شعر مردمای من کجا رفتن – چارلز بوکوفسکی   عوض کردن مدام کانالای تلویزیون قیافه هایی رُ می بینی که هیچ کدوم واقعی نیستن با یه وحشت واقعی شاخ به شاخی بجنب بجنب بیشتر کمتر صورتا بهت فرمون می دن اونا رُ با چی پر کردن؟ چه جوری جا[…]

جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود

جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود

جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود – چارلز بوکوفسکی   جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود یک فضای خالی و حتی در بهترین لحظه‌ها و عالی‌ترین زمان‌ها می‌دانیم که هست بیشتر از همیشه می‌دانیم که هست جایی میان قلب هست که هرگز پر نمی‌شود و ما در همان فضا انتظار می‌کشیم[…]

سگی که تو ظل تابستون

سگی که تو ظل تابستون

شعر سگی که تو ظل تابستون – چارلز بوکوفسکی   سگی که تو ظل تابستون یکه و تنها روی پیاده روی داغ پرسه میزنه قدرت ده هزار تا خدا رو داره ! مگه نه ؟ مترجم: یغما گلرویی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: گر باده خوری تو با خردمندان خور – 109 حتی اگر عشق[…]

ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم

ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم

شعر ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم – چارلز بوکوفسکی   ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم ولی به دنبال لذت بردن می گردیم باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تبارک الله از این نغزنامه دلخواه تا که[…]

غریبه ها شاید باور نکنید

غریبه ها شاید باور نکنید

شعر غریبه ها شاید باور نکنید – چارلز بوکوفسکی   غریبه ها شاید باور نکنید اما آدم هایی پیدا می شوند که بی هیچ غمی یا اضطرابی زندگی می کنند خوب می پوشند خوب می خورند خوب می خوابند از زندگی خانوادگی لذت می برند گاهی غمگین می شوند ولی خم به ابرو نمی آورند[…]

همیشه کسی در اتاق کناری هست

همیشه کسی در اتاق کناری هست

شعر همیشه کسی در اتاق کناری هست – چارلز بوکوفسکی   همیشه کسی در اتاق کناری هست که کنار دیوار فال‌گوش می‌ایستد. همیشه کسانی در اتاق کناری هستند کسانی در حیرت این‌که شما آن‌جا بدون آن‌ها چه‌ می‌کنید. همیشه کسی در اتاق کناری هست کسی که فکر می‌کند شما به کس دیگری فکر می‌کنید یا[…]