بر روی ما نگاه خدا خنده می زند – پاسخ

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند – شعر پاسخ فروغ فرخزاد   بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم پیشانی از داغ گناهی سیه شود بهتر ز داغ مهر نماز[…]

شادم که در شرار تو می سوزم – شکوفه ی اندوه

شادم که در شرار تو می سوزم – شعر شکوفه ی اندوه فروغ فرخزاد   شادم که در شرار تو می سوزم شادم که در خیال تو می گریم شادم که بعد وصل تو باز اینسان در عشق بی زوال تو می گریم پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر[…]

نیاز

آتشی بود و فسرد – شکست نیاز

آتشی بود و فسرد – شعر شکست نیاز فروغ فرخزاد   آتشی بود و فسرد رشته ای بود و گسست دل چو از بند تو رست جام ِجادویی اندوه شکست آمدم تا به تو آویزم لیک دیدم که تو آن شاخهٔ بی برگی لیک دیدم که تو بر چهرهٔ امیدم خندهٔ مرگی وه چه شیرینست[…]

ی شب

چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد – قصه ای در شب

چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد – شعر قصه ای در شب فروغ فرخزاد   چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد می خرامد شب در میان شهر خواب آلود خانه ها با روشنایی های رویایی یک به یک در گیر و دار بوسهٔ بدرود ناودانها ناله ها سر داده در ظلمت در خروش[…]

تنهایی

پشت شیشه برف می بارد – اندوه تنهایی

پشت شیشه برف می بارد – شعر اندوه تنهایی فروغ فرخزاد   پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانهٔ اندوه میکارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجامم چنین دیدی در دلم باریدی … ای افسوس بر سر گورم نباریدی چون نهالی سست می لرزد[…]

یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی – شوق

یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی – شعر شوق فروغ فرخزاد   یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز ؟ چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید اشک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز چه ره آورد سفر دارم ای مایهٔ عمر؟[…]

تو در چشم من همچو موجی – موج

تو در چشم من همچو موجی – شعر موج فروغ فرخزاد تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرکش و ناشکیباکه هر لحظه ات می کشاند به سویی نسیم هزار آرزوی فریباتو موجی تو موجی و دریای حسرت مکانت پریشانِ رنگین افقهای فردا نگاه مه آلودهٔ دیدگانت تو دائم به خود در ستیزی تو[…]

یک روز

خفته بودیم و شعاع آفتاب – یاد یک روز

خفته بودیم و شعاع آفتاب – شعر یاد یک روز فروغ فرخزاد خفته بودیم و شعاع آفتاب بر سراپامان به نرمی می خزیدروی کاشی های ایوان دست نور سایه هامان را شتابان می کشیدموج رنگین افق پایان نداشت آسمان از عطر روز آکنده بود گرد ما گویی حریر ابرها پرده ای نیلوفری افکنده بود (دوستت[…]

تا نهان سازم از تو بار دگر – اعتراف

تا نهان سازم از تو بار دگر – شعر اعتراف فروغ فرخزاد   تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را می کشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارساوار در برابر تو سخن از زهد و[…]

گور لیلی

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز – بر گور لیلی

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز – شعر بر گور لیلی فروغ فرخزاد   آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز آخر مرا شناختی ای چشم آشنا چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو من هستم آن عروس خیالات دیر پا چشم منست اینکه در او خیره مانده[…]

ی عشق

آسمان همچو صفحهٔ دل من – سپیده ی عشق

آسمان همچو صفحهٔ دل من – شعر سپیده ی عشق فروغ فرخزاد   آسمان همچو صفحهٔ دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر به[…]

لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز – آبتنی

لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز – شعر آبتنی فروغ فرخزاد   لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش تا غم دل را به گوش چشمه بگویم آب خنک بود و موجهای درخشان ناله کنان گرد من به[…]

کاش بر ساحل رودی خاموش – آرزو

کاش بر ساحل رودی خاموش – شعر آرزو فروغ فرخزاد   کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم به نوای دل دیوانهٔ تو خفته بر هودَج موّاج نسیم می گذشتم ز در خانهٔ تو[…]

امشب بر آستان جلال تو – قربانی

امشب بر آستان جلال تو – شعر قربانی فروغ فرخزاد   امشب بر آستان جلال تو آشفته ام ز وسوسهٔ الهام جانم از این تلاش به تنگ آمد ای شعر … ای الههٔ خون آشام دیریست کان سرود خدایی را در گوش من به مهر نمی خوانی دانم که باز تشنهٔ خون هستی اما …[…]

پرست

کاش چون پاییز بودم – اندوه پرست

کاش چون پاییز بودم – شعر اندوه پرست فروغ فرخزاد   کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچو باران[…]

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ – گمشده

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ – شعر گمشده فروغ فرخزاد بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته امگوییا (او) مُرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته امهر دم از آیینه می پرسم ملول چیستم دیگر ، به چشمت چیستم ؟ لیک در آینه می بینم[…]

ی درد

در منی و این همه ز من جدا – نغمه ی درد

در منی و این همه ز من جدا – شعر نغمه ی درد فروغ فرخزاد     در منی و این همه ز من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم به سینه می تپد با تو بی قرار و[…]

با امیدی گرم و شادی بخش – رویا

با امیدی گرم و شادی بخش – شعر رویا فروغ فرخزاد   با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی : *** بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربهٔ سُمّ ستور[…]

گنه کردم گناهی پر ز لذت – گناه

گنه کردم گناهی پر ز لذت – شعر گناه فروغ فرخزاد   گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه ِ تاریک و خاموش در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم به چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید[…]

دریایی

یک روز بلند آفتابی – دریایی

یک روز بلند آفتابی – شعر دریایی فروغ فرخزاد   یک روز بلند آفتابی در آبی بیکران دریا امواج تو را به من رساندند امواج ترانه بار تنها چشمان تو رنگ آب بودند آن دم که تو را در آب دیدم در غربت آن جهان بی شکل گویی که تو را به خواب دیدم از[…]

صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – شعر صدایی در شب فروغ فرخزاد   نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش ضربهٔ پایی افکند طنین دل من چون دل گلهای بهار پر شد از شبنم لرزان یقین گفتم این اوست که باز آمده است جستم از جا و در آیینهٔ گیج بر خود افکندم[…]

خواب

شب به روی شیشه های تار – خواب

شب به روی شیشه های تار – شعر خواب فروغ فرخزاد   شب به روی شیشه های تار می نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو می کرد پیچ نیلوفر چو دودی موج می زد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با[…]

از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – از دوست داشتن

امشب از آسمان دیدهٔ تو – شعر از دوست داشتن فروغ فرخزاد   امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانهٔ تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز ، دوست داشتن[…]

صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم – شعر صبر سنگ فروغ فرخزاد   روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم ظلمت زندان مرا می کشت باز زندانبان خود بودم آن من دیوانهٔ عاصی[…]

اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – اندوه

کارون چو گیسوان پریشان دختری – شعر اندوه فروغ فرخزاد   کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد کارون چو گیسوان پریشان دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد دور از نگاه خیرهٔ من ساحل جنوب افتاده مست عشق در آغوش نور ماه شب با هزار چشم[…]

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست – شعر حلقه فروغ فرخزاد   دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهرهٔ او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت : حلقهٔ خوشبختی[…]

ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان – شعر ای ستاره ها فروغ فرخزاد   ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره می[…]

در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی – شعر در برابر خدا فروغ فرخزاد   از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیرهٔ این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینهٔ من بینی این مایهٔ گناه و[…]

یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – یک شب

یک شب ز ماورای سیاهی ها – شعر یک شب فروغ فرخزاد   یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری به سوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سرتا به پا حرارت و سرمستی چون روزهای دلکش تابستان پر می کنم برای تو دامان را از[…]

خانه متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – خانه ی متروک

دانم اکنون از آن خانهٔ دور – شعر خانه ی متروک فروغ فرخزاد   دانم اکنون از آن خانهٔ دور شادی زندگی پر گرفته دانم اکنون که طفلی به زاری ماتم از هجر مادر گرفته هر زمان می دود در خیالم نقشی از بستری خالی و سرد نقش دستی که کاویده نومید پیکری را در[…]

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»