کتاب یادداشت های روزانه نیما یوشیج
به تلاش شراگیم یوشیج
بازیابی و بازنویسی از روی دست نوشته ی نیما یوشیج
شاید بعد از مرگ من حتی این اوراق هم بدست كسی نیفتد و یا نداند چه اسمی بگذارد به افكار متفرقه من بعد از مرگ من خانهی یوش من خراب میشود، سهم جنگل را پسرعموهای من میخورند، نه كسی را دارم علاقمند ( یعنی دریابد كه كدام شارلاتان نمیآید نوشتجات مرا در ببرد، ماخوذ به حیا نشده بدست آنها نمیدهد) نه مرا فرزندی باشد برومند. من میمیرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من میماند و از بین میرود. به من زمان زندگی من كمك نكرد كه بتوانم با آرامش كارم را بكنم.
یادداشت های روزانه نیما یوشیج
در میان دست نوشته های نیما، چه بسیار می بینی، در حاشیه یک شعر یا روی تکه کاغذ پاره ای نیما با خط درشت نوشته یادداشت به نظر می رسد در آن هنگامی که مشغول سرودن و ساختن شعری بوده ناگهان موضوعی به ذهنش رسیده که همانجا یادداشت کرده بعضی با تاریخ و بعضی اصلا تاریخ و زمان ندارد وقتی که می خوانی می بینی هیچ ربطی هم با هم ندارند. نیما نوشته
سال ها یادداشت های خود را پاره کرده و حالا شروع می کنم، بعضي ها در اوراق پاره مانده است باید ضمیمه کنم، از حماقت نيما آنچه را که سالها یادداشت کرده پاره کرده و از بین برده است، اما به یک باره بخاطر می آورد که چه راه پر رنج و مشقتی را پشت سر گذاشته در حالی که هیچ نشانی از آن ایام سپری شدهی سخت ندارد، لذا از سال ۱۳۳۵ تصمیم می گیرد تا دوباره بنویسد و یادداشت هایی که در اوراق پراکنده نوشته در یک دفتر جمع آورد. تاریخ یادداشت ها مختلف است، گاهی نیما یادداشتی را در میان نوشته هایش یافته که مربوط به سالهای قبل است. اما در همان دفتر به ترتیب جا داده است بنابراین یادداشت ها به ترتیب تاریخ نیستند و من نیز به همان ترتیب بازنویسی کردم. بجز دست نوشته هایی که به سرقت رفته و متأسفانه نزد من نیست و تاریخ هرگز چنین خیانتی را به میراث ادبی این سرزمین فراموش نخواهد کرد.
په یاد دارم چه بسیار شبها تا دیروقت نیما در تنهایی اطاق خود روی زمین نشسته بود و چیزهایی می نوشت و زیرلب چیزهایی با خود می گفت، هرگاه از موضوعی عصبانی بود یا اگر کسی او را آزرده بود به اطاقش پناه می برد و خشمش را بر سفیدی بی دریغ کاغذهای دفتری با مدادی کوتاه و کمرنگ فرو می ریخت، از همین رو مطالب پراکنده است، فکر میکردم شاید چاپ این یادداشتها چندان مناسبتی با کار نیما ندارد، اما از جهانی می تواند به وضوح نمایانگر خشم روزمرهی مردکوه از شهرنشین ها و اجتماعش و کسانی که مخل آسایش او بودند و او را می آزردند باشد، لذا شروع به بازنویسی آنها کردم. سه دفترچه یا کتابچه ی مختلف است یکی که بیش از همه مرتب به نظر می آید کتابچه ی کرم رنگی است که روی جلد آن نوشته
* سررسید نامه بانک ملی ایران، صفحات داخلی این دفتر به شکل تقویمی روزانه است، به نظر می رسد عالیه خانم که کارمند کارگزینی بانگ بود و اولین کارمند زن بازنشسته این بانک، آن را برای نیما آورده است. دفتر را که باز میکنی نیما یا خط درشت نوشته (یادداشت های روزانه نیما یوشیج). اما برخلاف آنچه به چشم می خورد مرتب نیست دفتر از ته و وسط و سر به سه قسمت تقسیم شده که هر سه قسمت دارای مطالب یادداشت شده است. اما من هنگام بازنویسی به صفحاتی برخوردم که ردیف تاریخ و روز بهم میخورد و صفحاتی به طور پراکنده از میان دفتر کنده شده و به سرقت رفته است و باز به خودم سرزنش می کنم که ای کاش اطمینان نمی کردم و آثار پدرم را به خائن ناامنی نمی سپردم که امروزه به طور پراکنده مغلوط چاپ و منتشر شود
مطالبی در مورد دین اسلام و اتمه و مطالب مربوط به احزاب مختلف و حزب توده و کسانی که هر روزه مخل آسایش نیما بودند و نظر شخصی نیما دربارهی اشخاص مختلف و شاگردانش شاملو، شاهرودی، توللی، سایه، مشیری، اخوان، فروغ و صادق هدایت و سعید نفیسی، علی دشتی، میرزاده عشقی، نوشین، جلال آل احمد و دیگران
شاید او که خیانت در امانت من کرد توانسته باشد این مطالب را به صاحبان نامشان فروخته باشد که امروز نیز شعرهای خطی نیما توسط وارثانش به عام فروخته می شوند که بهتر بود این دست نوشته ها در مرزهای که قرار است در يوش احداث شود بماند
من در بازنویسی این یادداشت ها هیچ دخالتی نداشتم یعنی آنچه را که توانستم بخوانم بازنویسی کردم لذا عقاید نیما در مورد اشخاصی برای من قابل احترام است ولی اینکه مخالف با عقیده و سلیقه من و دیگران باشد هیچ یادداشتی را حذف نکردم زیرا این عقیده و نظر شما است و السلام
بعد از مرگ من
بعد از مرگ من خانهی بوش من خراب می شود سهم چنگل را پسر عموهای من می خورند نه کسی را دارم علاقمند (یعنی دریابد که کدام شارلاتان نمی آید نوشتجات مرا در ببرد، مأخوذ به حیا نشده بدست آنها نمی دهد) نه مرا فرزندی باشد برومند |
من می میرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من می ماند و از بین می رود به من زمان زندگی من کمک نکرد که بتوانم با آرامش کارم را بکشم
نیما یوشیج
زمانی که من 9 ساله بودم. شراگیم یوشیج ۱۳ دی ماه ۱۳۸۶
افکار متفرقه من است
نیما یوشیج گفت که
شاید بعد از مرگ من حتی این اوراق هم بدست کسی نیفتد و یا نداند چه اسمی بگذارد به افکار متفرقهی من علم مادی و معنوی علم حضوری
می گویند. علوم سطحی و عمومی کمک به تعليم تجربی کرده است. بعد علوم تجربی علوم عقلی را ساخته است. همین علوم سطحی از طرف دیگر دانش های حضوری و شهودی و قلبی را ساخته است. از راه این حضور تلب است که انسان درباره اصل وجود فکر می کند.
دانش های مادی در خصوص وجود واجب حرف هایی که می زند مرا اقناع نمی کند.
وجود خدا
میگویی حقیقی نیست. (انکار خدا می کند سارتر) همین قدر که توجه کردی، اقرار تو انکار تو، انکار تو چون اقرار است. آسوده که در بنیان و چود ایمان تو و انصراف و انحراف تو هر دو یکی است.
خدا
خدایا مخلوفت مرا حیران می کنند. رو به تو می آیم که ترا پیدا کنم، تو از مخلوفت بیشتر مرا حیران میداری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.