عطش

آب کم‌جو تشنگی آور به دست – پایتخت عطش

  • آب کم‌جو تشنگی آور به دست – پایتخت عطش

     

    آب کم‌جو. تشنگی آور به دست!
    مولای روم
    ۱

    آفتاب، آتشِ بی‌دریغ است
    و رؤیای آبشاران
    در مرزِ هر نگاه.

    بر درگاهِ هر ثُقبه
    سایه‌ها
    روسبیانِ آرامش‌اند.
    پی‌جوی آن سایه‌ی بزرگم من که عطشِ خشک‌ْدشت را باطل می‌کند.

    چه پگاه و چه پسین،
    اینجا
    نیمروز
    مظهرِ «هست» است:
    آتشِ سوزنده را رنگی و اعتباری نیست
    دروازه‌ی امکان بر باران بسته است
    شن از حُرمتِ رود و بسترِ شن‌پوشِ خشک‌ْرود از وحشتِ «هرگز» سخن می‌گوید.
    بوته‌ی گز به عبث سایه‌یی در خلوتِ خویش می‌جوید.

    ای شبِ تشنه! خدا کجاست؟
    تو
    روزِ دیگرگونه‌ای
    به رنگی دیگر
    که با تو
    در آفرینشِ تو
    بیدادی رفته است:
    تو زنگیِ زمانی.

    ۲

    کنارِ تو را ترک گفته‌ام
    و زیرِ این آسمانِ نگونسار که از جنبشِ هر پرنده تهی‌ست و هلالی
    کدر چونان مُرده‌ماهیِ سیم‌گونه‌فلسی بر سطحِ بی‌موج‌اش می‌گذرد
    به بازجُستِ تو برخاسته‌ام
    تا در پایتختِ عطش
    در جلوه‌یی دیگر
    بازت یابم.

    ای آبِ روشن!
    تو را با معیارِ عطش می‌سنجم.

    در این سرابچه
    آیا
    زورقِ تشنگی‌ست
    آنچه مرا به‌سوی شما می‌راند
    یا خود
    زمزمه‌ی شماست
    و من نه به‌خود می‌روم
    که زمزمه‌ی شما
    به جانبِ خویشم می‌خواند؟

    نخلِ من ای واحه‌ی من!
    در پناهِ شما چشمه‌سارِ خنکی هست
    که خاطره‌اش
    عُریانم می‌کند.

    ۱۸ خردادِ ۱۳۳۹
    چابهار

     

     

    WhatsApp Image 2022 09 03 at 5.56.02 PM 1

    WhatsApp Image 2022 09 03 at 5.56.48 PM 1

     

     

     

    پیشنهاد ویژه برای احمد شاملو:

    شعر باغ آینه احمد شاملو

    شعر شعری که زندگی ست احمد شاملو

     

     

    پیشنهاد ویژه برای شما:

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر صدای پای آب سهراب سپهری

    شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *