شادم که در شرار تو می سوزم – شکوفه ی اندوه

  • شادم که در شرار تو می سوزم – شعر شکوفه ی اندوه فروغ فرخزاد

     

    شادم که در شرار تو می سوزم
    شادم که در خیال تو می گریم

    شادم که بعد وصل تو باز اینسان
    در عشق بی زوال تو می گریم

    پنداشتی که چون ز تو بگسستم
    دیگر مرا خیال تو در سر نیست

    اما چه گویمت که جز این آتش
    بر جان من شرارهٔ دیگر نیست

    شبها چو در کنارهٔ نخلستان
    کارون ز رنج خود به خروش آید

    فریادهای حسرت من گویی
    از موجهای خسته به گوش آید

    شب لحظه ای به ساحل او بنشین
    تا رنج آشکار مرا بینی

    شب لحظه ای به سایهٔ خود بنگر
    تا روح بی قرار مرا بینی

    من با لبان سرد نسیم صبح
    سر می کنم ترانه برای تو

    من آن ستاره ام که درخشانم
    هر شب در آسمان ِسرای تو

    غم نیست گر کشیده حصاری سخت
    بین من و تو پیکر صحراها

    من آن کبوترم که به تنهایی
    پر می کشم به پهنهٔ دریاها

    شادم که همچو شاخهٔ خشکی باز
    در شعله های قهر تو می سوزم

    گویی هنوز آن تن تبدارم
    کز آفتاب شهر تو می سوزم

    در دل چگونه یاد تو می میرد
    یاد تو یاد عشق نخستین است

    یاد تو آن خزان دل انگیزی است
    کو را هزار جلوه رنگین است

    بگذار زاهدان سیه دامن
    رسوای کوی و انجمنم خوانند

    نام مرا به ننگ بیالایند
    اینان که آفریدهٔ شیطانند

    اما من آن شکوفهٔ اندوهم
    کز شاخه های یاد تو می رویم

    شبها تو را بگوشهٔ تنهایی
    در یاد آشنای تو می جویم

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *