شعر ساده رنگ سهراب سپهری

آسمان آبی تر آب آبی تر – ساده رنگ

  • آسمان آبی تر آب آبی تر – شعر ساده رنگ سهراب سپهری

     

    آسمان آبی تر آب آبی تر

    من درایوانم رعنا سر حوض

    رخت می شوید رعنا

    برگ ها می ریزد

    مادرم صبحی می گفت

    موسم دلگیری است

    من به او گفتم : زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست

    زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند

    من ودا می خوانم گاهی نیز

    طرح می ریزم سنگی مرغی ابری

    آفتابی یکدست

    سارها آمده اند

    تازه لادن ها پیدا شده اند

    من اناری را می کنم دانه به دل می گویم

    خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

    می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم

    مادرم می خندد رعنا هم

     

    پیشنهاد ویژه برای سهراب سپهری:

    شعر پشت دریاها سهراب سپهری

    شعر اهل کاشانم – صدای پای آب سهراب سپهری

    شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر نیلوفر سهراب سپهری

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    سهراب سپهری

     

    اشعار سهراب سپهری

     

    مجموعه شعر حجم سبز

     

    اینستاگرام سهراب سپهری

     

    آسمان آبی تر آب آبی تر

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «آسمان آبی تر آب آبی تر/ من درایوانم رعنا سر حوض» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین سهراب سپهری که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای سهراب سپهری بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم/ مادرم می خندد رعنا هم» از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر ساده رنگ سهراب سپهری

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ساده رنگ سهراب سپهری بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

    معنی شعر من اناری می کنم دانه

    شعر ” ساده رنگ ” سهراب سپهری ، یک رباعی مدرن
    [ عمران صلاحی ]

    شعر ” ساده رنگ ” سهراب سپهری ، یک رباعی مدرن آمیز است. در رباعی مرسوم ، همه ماجرا در مصراع آخر اتفاق می افتد . شاعر در سه مصراع اول زمینه چینی می کند و حرف اصلی را در مصراع آخر می زند. مصراع آخر ، زنگ و ضربه نهایی رباعی است که مخاطب را در همان اوج نگه می دارد. مصراع آخر بی ارتباط با مصراع های قبلی نیست ، اما بیشتر به یاد می ماند. گاهی سه مصراع اول فراموش می شود و تنها مصراع آخر در حافظه می ماند و حتی به صورت ضرب المثل در می آید. البته همیشه این طور نیست . بعضی از رباعی های خیام به قدری یکپارچه است که انگار هر چهار مصراع آن ها یک مصراع است. اما اغلب مصراع آخر است که حرف اصلی را می زند.
    در رباعی مدرن سهراب سپهری هم دقیقا چنین حالتی پیش
    می آید . در شعر سپهری به جای “مصراع” ، بهتر است بگوییم “بخش”.”ساده رنگ” ، از چهار بخش تشکیل شده است .
    بخش اول ، حالتی ایستا دارد. توصیف آدم ها و فضاست. هیچ اتفاقی نمی افتد :
    آسمان ، آبی تر.
    آب ، آبی تر.
    من در ایوانم ، رعنا سر حوض.
    از بخش دوم ، حرکت آغاز می شود :
    رخت می شوید رعنا
    برگ ها می ریزد .
    شاعر به یاد مادرش می افتد و گفت و گوی خود با او :
    مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است.
    من به او گفتم : زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست.
    طنز ، خودش را در همین مصراع نشان می دهد، وقتی زندگی به سیب تشبیه می شود ، این سیب ممکن است لهیده و کرمو هم باشد. به قول یارو گفتنی: آش کشک خالته ، بخوری پاته ، نخوری پاته !
    بخش سوم نیز باز توصیف حالت هاست :
    زن همسایه در پنجره اش ، تور می بافد ، می خواند.
    من “ودا” می خوانم ، گاهی نیز
    طرح می ریزم سنگی ، مرغی ، ابری.
    سهراب همه چیزهایی را که در بخش های قبلی پخش و پلا کرده است ، در بخش چهارم جمع می کند . این بخش با توصیف ساده ای آغاز می شود:
    آفتابی یکدست
    سارها آمده اند.
    تازه لادن ها پیدا شده اند
    و حرف اصلی اینجاست:
    من اناری را ، می کنم دانه ، به دل می گویم :
    خوب بود این مردم ، دانه های دلشان پیدا بود.
    اگر شاعر به آرزویش برسد و دانه های دل مردم پیدا باشد ، چه اتفاقی می افتد :
    می پرد در چشمم آب انار: اشک می ریزم.
    مادرم می خندد
    رعنا هم.
    بعد از مادر و رعنا ، مخاطب شعر هم دچار انبساط خاطر می شود.
    شهر در اوج خود تمام شده است . ممکن است بعضی ها بگویند پنج مصراع آخر این بخش ، خودش یک شعر کامل است و نیازی به بخش های قبلی نیست. من فکر می کنم این طور نباشد. زمینه چینی های قبلی ، مخاطب را آماده می کند تا به مرحله نهایی برسد .”برگسون” می گوید خنده نتیجه رها شدن نیرویی است که به جایی نرسیده است. وقتی سپهری آرزو می کند که دانه های دل مردم پیدا باشد ، مخاطب شعر ، نیرویی را در خود ذخیره
    می کند و با آن به سراغ پاسخی می رود که خود در ذهن دارد. اما پاسخ بر خلاف تصور و انتظار اوست. اگر دانه های دل مردم پیدا باشد ، آدم اشکش در می آید . انتظار مخاطب به جایی نرسیده است و نیروی ذخیره باید رها شود . خنده ، یعنی رهایی. سپهری در سه بند اول این انتظار را به وجود می آورد و بند آخر را به آب
    می دهد!
    در اینجا ممکن است خواننده زبلی بگوید ، من که خنده ام نگرفت. او خنده اش گرفته است ، اما خودش خبر ندارد! همان انبساط خاطر ، خودش خنده است ، منتها خنده ای است درونی و پنهان ، یا به قول سنایی: خنده ای بی لب و دندان.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *