فرخزاد چشم به راه

آرزویی است مرا در دل – چشم به راه

  •  آرزویی است مرا در دل – شعر چشم به راه فروغ فرخزاد

    آرزویی است مرا در دل
    که روان سوزد و جان کاهدهر دم آن مرد هوسران را
    با غم و اشک و فغان خواهدبه خدا در دل و جانم نیست
    هیچ جز حسرت دیدارشسوختم از غم و کی باشد
    غم من مایهٔ آزارش

    شب در اعماق سیاهی ها
    مَه چو در هالهٔ راز آید

    نگران دیده به ره دارم
    شاید آن گمشده باز آید

    سایه ای تا که به در افتد
    من هراسان بدوم بر در

    چون شتابان گذرد سایه
    خیره گردم به در دیگر

    همه شب در دل این بستر
    جانم آن گمشده را جوید

    زین همه کوشش بی حاصل
    عقل سرگشته به من گوید

    زن بدبخت دل افسرده
    ببر از یاد دمی او را

    این خطا بود که ره دادی
    به دل آن عاشق بد خو را

    آن کسی را که تو می جویی
    کی خیال تو به سر دارد

    بس کن این ناله و زاری را
    بس کن او یار دگر دارد

    لیکن این قصه که میگوید
    کی به نرمی رََوَدم در گوش

    نشود هیچ ز افسونش
    آتش حسرت من خاموش

    می روم تا که عیان سازم
    راز این خواهش سوزان را

    نتوانم که بَرَم از یاد
    هرگز آن مرد هوسران را

    شمع ، ای شمع چه می خندی ؟
    به شب تیرهٔ خاموشم

    به خدا مُردم از این حسرت
    که چرا نیست در آغوشم

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»