شعر شاسوسا سهراب سپهری

کنار مشتی خاک در دور دست خودم، تنها، نشسته ام – شاسوسا

  • کنار مشتی خاک در دور دست خودم، تنها، نشسته ام – شعر شاسوسا سهراب سپهری

    کنار مشتی خاک

    در دور دست خودم، تنها، نشسته ام

    نوسان ها خاک شد

    و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت

    شبیه هیچ شده ای!

    چهره ات را به سردی خاک بسپار.

    اوج خودم را گم کرده ام.

    می ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد.

    برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!

    بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند.

    از پنجره

    غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم.

    بیهوده بود، بیهوده بود

    این دیوار، روی درهای باغ سبز فرو ریخت.

    زنجیر طلایی بازی ها، و دریچه روشن قصه ها، زیر این آوار رفت.

    آن طرف، سیاهی من پیداست:

    روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام، شبیه غمی .

    و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام.

    روی این پله ها غمی، تنها، نشست.

    در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود.

    “من” دیرین روی این شبکه های سبز سفالی خاموش شد.

    در سایه-آفتاب این درخت اقاقیا، گرفتن خورشید را در ترسی شیرین تماشا کرد.

    خورشید، در پنجره می سوزد.

    پنجره لبریز برگ ها شد.

    با برگی لغزیدم.

    پیوند رشته ها با من نیست.

    من هوای خودم را می نوشم

    و در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

    انگشتم خاک ها را زیر و رو می کند

    و تصویر ها را بهم می پاشد، می لغزد، خوابش می برد.

    تصویری می کشد، تصویری سبز: شاخه ها، برگ ها.

    روی باغ های روشن پرواز می کنم.

    چشمانم لبریز علف ها می شود

    و تپش هایم با شاخ و برگ ها می آمیزد.

    می پرم، می پرم.

    روی دشتی دور افتاده

    آفتاب، بال هایم را می سوزاند، و من در نفرت بیداری به خاک می افتم.

    کسی روی خاکستر بال هایم راه می رود.

    دستی روی پیشانی ام کشیده شد، من سایه شدم:

    “شاسوسا” تو هستی؟

    دیر کردی:

    از لالایی کودکی، تا خیرگی این آفتاب، انتظار ترا داشتم.

    در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها.

    و در این عطش تاریکی صدایت می زنم: “شاسوسا”! این دشت آفتابی را شب کن

    تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.

    “شاسوسا”، وزش سیاه و برهنه!

    خاک زندگی ام را فراگیر.

    لب هایش از سکوت بود.

    انگشتش به هیچ سو لغزید.

    ناگهان، طرح چهره اش از هم پاشید، و غبارش را باد برد.

    رووی علف های اشک آلود براه افتاده ام.

    خوابی را میان این علف ها گم کرده ام.

    دست هایم پر از بیهودگی جست و جوهاست.

    “من” دیرین، تنها، در این دشت ها پرسه زد.

    هنگامی که مرد

    رویای شبکه ها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود.

    روی غمی راه افتادم.

    به شبی نزدیکم، سیاهی من پیداست:

    در شب “آن روزها” فانوس گرفته ام.

    درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده .

    برگ هایش خوابیده اند، شبیه لالایی شده اند.

    مادرم را می شنوم.

    خورشید، با پنجره آمیخته.

    زمزمه مادرم به آهنگ جنبش برگ هاست.

    گهواره ای نوسان می کند.

    پشت این دیوار، کتیبه ای می تراشند.

    می شنوی؟

    میان دو لحظه پوچ، در آمد و رفتم.

    انگار دری به سردی خاک باز کردم:

    گورستان به زندگی ام تابید.

    بازی های کودکی ام، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند.

    سنگ ها را می شنوم: ابدیت غم.

    کنار قبر، انتظار چه بیهوده است.

    “شاسوسا” روی مرمر سیاهی روییده بود:

    “شاسوسا”، شبیه تاریک من!

    به آفتاب آلوده ام.

    تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.

    دستم را ببین: راه زندگی ام در تو خاموش می شود.

    راهی در تهی، سفری به تاریکی:

    صدای زنگ قافله را می شنوی؟

    با مشتی کابوس هم سفر شده ام.

    راه از شب آغاز شد، به آفتاب رسید، و اکنون از مرز تاریکی

    می گذرد.

    قافله از رودی کم ژرفا گذشت.

    سپیده دم روی موج ها ریخت.

    چهره ای در آب نقره گون به مرگ می خندد:

    “شاسوسا”! “شاسوسا”!

    در مه تصویرها، قبر ها نفس می کشند.

    لبخند “شاسوسا” به خاک می ریزد

    و انگشتش جای گمشده ای را نشان می دهد: کتیبه ای !

    سنگ نوسان می کند.

    گل های اقاقیا در لالایی مادرم میشکفد: ابدیت در شاخه هاست.

    کنار مشتی خاک

    در دور دست خودم، تنها، نشسته ام.

    برگ ها روی احساسم می لغزند.

     

    روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام

    همانطور که میدانیم نام این شعر «شاسوسا» است اما در میان مردم با نام «روی بام گنبدی کاهگلی ایستاده ام» نیز شناخته می شود.

     

    شاسوسا چیست؟

    گفته می‌شود که شاسوسا به معنی معشوقه یا معشوق ابدی است اما این معنی را در فرهنگ لغت معین، دهخدا یا عمید نیافتیم.

     

    شاسوسا کجاست؟

    گفته می‌شود که شاسوسا محلی در کاشان یعنی شهر شاعرِ دوست‌داشتنیِ ما سهراب سپهری است.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    سهراب سپهری

     

    اشعار سهراب سپهری

     

    مجموعه شعر آوار آفتاب

    کنار مشتی خاک در دوردست خودم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «کنار مشتی خاک / در دور دست خودم، تنها، نشسته ام / نوسان ها خاک شد / و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین سهراب سپهری که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای سهراب سپهری بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «گل های اقاقیا در لالایی مادرم میشکفد: ابدیت در شاخه هاست. / کنار مشتی خاک / در دور دست خودم، تنها، نشسته ام. / برگ ها روی احساسم می لغزند.» از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر شاسوسا سهراب سپهری

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر شاسوسا سهراب سپهری بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

    برای ورود به اینستاگرام سهراب سپهری اینجا کلیک کنید.

    پیشنهاد ویژه برای سهراب سپهری:

     

    شعر پشت دریاها سهراب سپهری

    شعر اهل کاشانم – صدای پای آب سهراب سپهری

    شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر ساده رنگ سهراب سپهری

    شعر نیلوفر سهراب سپهری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»