شعر خواجه احمد حسن میمندی نیما یوشیج
خواجه احمد حسن میمندی
خوی چون کرد به ذلت چندی
از سر مسند خود پای کشید
دژ «کالنجر» مآوا بگزید.
روزی اسفرده به دامان سر داشت
وحشت از ذلت افزون تر داشت.
گفت دژبان: «چه شد ای خواجه ی شهر
که سعادت ز تو برگشت به قهر؟»
گفت: «تقدیر خدا بود.» ولیک
نشد آن خواجه درین ره باریک،
که بر این رهگذر محنت خیز
آنچه بر شد، به فرود آید نیز.
نیست در عالم اجسام درنگ
خورد این آینه یک روز به سنگ
روح مرد است، که چون یافت کمال
به فرود آمدنش گشت محال
6 آبان 1307
قالب شعر: مثنوی
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
مطالب بیشتر در:
دیدگاه شما برای شعر خواجه احمد حسن میمندی نیما
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر خواجه احمد حسن میمندی نیما یوشیج بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
برای ورود به اینستاگرام نیما یوشیج اینجا کلیک کنید
پیشنهاد ویژه برای نیما یوشیج:
کتابهای نیما یوشیج:
مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج
درباره هنر شعر و شاعری نیما یوشیج
- اوزان و بحرهای شعر فارسی - سپتامبر 24, 2023
- اشعار، ترجمهها و نقدهای احمد شاملو - سپتامبر 13, 2023
- اشعار احمد شاملو + بیوگرافی - سپتامبر 10, 2023