سرد

وقتی که شعله‌ی ظلم – حریق سرد

  • وقتی که شعله‌ی ظلم – حریق سرد

     

    وقتی که شعله‌ی ظلم
    غنچه‌ی لب‌های تو را سوخت
    چشمانِ سردِ من
    درهایِ کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد بود.
    باید می‌گذاشتند خاکسترِ فریادِمان را بر همه‌جا بپاشیم
    باید می‌گذاشتند غنچه‌ی قلبِمان را بر شاخه‌های انگشتِ عشقی بزرگ‌تر بشکوفانیم
    باید می‌گذاشتند سرماهای اندوهِ من آتشِ سوزانِ لبانِ تو را فرونشاند
    تا چشمانِ شعله‌وارِ تو قندیلِ خاموشِ شبستانِ مرا برافروزد…

    اما ظلمِ مشتعل
    غنچه‌ی لبانت را سوزاند
    و چشمانِ سردِ من
    درهای کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد ماند…

    ۱۳۳۱

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *