شعر تا گل هیچ سهراب سپهری
مي رفتيم، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه
راهي بود از ما تا گل هيچ
مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست
مي خوانديم : بی تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران، و صدايي به كوير
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش ، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين ها پر خواب.
خوابيديم. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
کتابهای سهراب سپهری را از دست ندهید:

