شعر بدهی سهراب سپهری
آنی بود، درها وا شده بود.
برگی نه ، شاخی نه، باغ فنا شده بود.
مرغ مکان خاموش، آن خاموش، این خاموش ،خاموشی
گویا شده بود.
آن پهنه چه بود:
با میشی گرگی همپا شده بود.
نقش صدا کم رنگ ، نقش ندا کم رنگ ، پرده مگر تا شده بود.
من رفته ، او رفته ، ما بی ما شده بود.
زیبایی تنها شده بود.
هر رودی دریا
هر بودی بودا شده بود.
کتابهای سهراب سپهری را از دست ندهید:

